منذ شهران
منذ 7 شهور

معشوق چہ داند دل عاشق بہ چہ حال استیڪ ثانیہ دورے ز قرارش چو یہ سال استلیلا همہ فڪرش شدہ چون ناز و ڪرشمهوصلش دگر اے دل همہ رویاے محال استزیبا صنمے دیدم و مدهوش بگشتمدیوانہ شدم، عقل دگر رو بہ زوال استاز خال لب دوست چہ اشعار سرودندزیبایے دلدار سوا از خط و خال استدیدم ڪہ بہ آغوش گرفتم تن اورابرخواستم از خواب و بدیدم ڪہ خیال استدندان طمع ڪندہ ام از عمر ولے ڪاشگویند ڪہ تا لحظہ ے دیدار مجال است

منذ 9 شهور

باز باران میچکد از چشم خیسمبا گهر های فراوان قصه ام را مینویسممیخورد بر بام گونه اشکای بی درنگممیچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگمیادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهشگردش یک روز شیرین در بلندای نگاهششاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودمتوی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودممیدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانشمیپریدم از لب جوی بلند گیسوانشمیشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاداز لب باد وزنده عشق های رفته بر بادداستان های نهانی گشت بر من آشکاراراز های زندگانی کرده بودش سنگ خاراپیش چشم روزگاران دستش از دستم جدا شدقصه ي عشق من و او خاطراتي برفنا

منذ سنة
منذ سنة
Bazz Logo Download

استكشف محتوى ممتع ومشوق

انضم لأكبر تجمع للمجتمعات العربية على الإنترنت واستكشف محتوى يناسب اهتماماتك

تم نسخ الرابط بنجاح تم نسخ الرابط بنجاح
لقد تم ارسال الرمز بنجاح لقد تم ارسال الرمز بنجاح